شهر رویا

رویا ها به حقیقت می پیوندند

روزی جوانی از شیخی پرسید...


 روزی جوانی از شیخی پرسید چرا انسانها اینقدر برای پول


 همدیگر را می آزارند و به هم بدی میکنند؟


 شیخ قوطی کبریتی از جیب دراورد سه نخ کبریت را گرفت


 و دو نخ آن را دوباره در قوطی نهاد آن یک نخ را نصف کرد


 و با آن نصفه که نوک تیزی داشت


 لای دندان خود را تمیز کرد و گفت :


چه میدانم !قهقهه

 




۶ ۰
elahe sodagar
۰۹ شهریور ۲۰:۲۲
خخخخخخ
خیلی باحس داشتم میخوندم
اماضدحال زدی آخرش

پاسخ :

خخ :)
مهیار شجاع
۰۹ شهریور ۲۰:۴۱
خخخخخ
گفتم الان میخاد چی بگه D:

پاسخ :

منم اولش این جوری فکر کردم خخ
محمدرضا زال آقایی
۰۹ شهریور ۲۰:۴۱
خخخخخخخخخخخ ایول ایول
سیّد محمّد جعاوله
۰۹ شهریور ۲۰:۴۵
شیخه خوب بوده

پاسخ :

اره خخ
مهیار شجاع
۰۹ شهریور ۲۰:۴۹
عمر سایت رو نگاه کردم دیدم زده 17 روز...
گفتم یه وبلاگ خوب بهت معرفی کنم که توش قالب برای بلاگ بیان زیاد هس....
http://erfanwd.blog.ir/

پاسخ :

ممنونم :)
حامد عبدالهی
۰۹ شهریور ۲۱:۰۹
خخخخخ
نزدیک 10 بار اینو خونده بودما
ولی هر بار که میخونمش خندم میگیره

پاسخ :

خخ منم
سامان ترابی
۰۹ شهریور ۲۱:۵۰
»دی

پاسخ :

:)
po fak
۰۹ شهریور ۲۱:۵۷
آبجی جان مث من رفتی تو فاز سرکاری؟ 
به جایی نمیرسی :)))))))

پاسخ :

خخ از بیکاریه خب 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ز مردم دل بکن یاد خدا کن

خدا را وقت تنهایی صدا کن

در آن حالت که اشکت می چکد گرم

غنیمت دان و ما را هم دعا کن ...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان