سه شنبه ۹ شهریور ۹۵
روزی جوانی از شیخی پرسید چرا انسانها اینقدر برای پول
همدیگر را می آزارند و به هم بدی میکنند؟
شیخ قوطی کبریتی از جیب دراورد سه نخ کبریت را گرفت
و دو نخ آن را دوباره در قوطی نهاد آن یک نخ را نصف کرد
و با آن نصفه که نوک تیزی داشت
لای دندان خود را تمیز کرد و گفت :
چه میدانم !