نمیدانم چه شد که کار انسان ها به اینجا کشید ولی کاش یکی پیدا می شد تا اصلاحش کند
بیایید هوس را به نام عشق معرفی نکنینم
برادرمن خواهرمن عشق مقدس وپاک است خرابش نکنیم !! :((
نمیدانم چه شد که کار انسان ها به اینجا کشید ولی کاش یکی پیدا می شد تا اصلاحش کند
بیایید هوس را به نام عشق معرفی نکنینم
برادرمن خواهرمن عشق مقدس وپاک است خرابش نکنیم !! :((
این میکده را چرا به هم می ریزی؟!
از گردش ساغرت شکایت دارم
آسوده بریز! بنده عادت دارم
با خستگی آمدم؛ فرح می خواهم
سجاده و تسبیح و قدح می خواهم
ما قوم عجم به باده عادت داریم
بر پیرمغان «علی» ارادت داریم
بر طایفه مان نگاه حق معطوف است
میخانه ی شهر طوس ما معروف است
من اهل ری ام ؛ مست ولی اللهم
یک خمره می ِ سفارشی می خواهم
در روز ازل که دل به آدم دادند
فریاد زدم؛ پیاله دستم دادند
فریاد زدم : علی - پناهم دادند
اینگونه به این میکده راهم دادند
با دیدن این شوق عنایاتی کرد
لبخند علی مرا خراباتی کرد
من مست ِ مِی ابوترابم یک عمر
سرزنده به نشئه ی ِ شرابم یک عمر
یک ثانیه بی شراب نتوانم زیست
در مذهب ما حلال تر از مِی نیست
جامی بده لب به لب، خرابم ساقی
از مشتریان خوش حسابم ساقی
ساقی بده باده ای که گیرا باشد
از خُم کهنسال تولا باشد
ساقی بده باده ای که روشن باشد
خوشرنگ و زلال و مردافکن باشد
زُهاد پر از افاده را دلخور کن
با نام خدا پیاله ها را پر کن
بد مستی ِ من قصه ی پر دنباله است
زیرِ سرِِ باده ای صد و ده ساله است
این بزم مرا اهل سخن می سازد
تنها مِی کوثری به من می سازد
من معتقدم باده سرشتی دارد
انگور نجف طعم بهشتی دارد
می داخل خُم سینجلی می گوید
قُل می زند،علی علی می گوید
هُوهُوی ِ تمام خمره ها را بشنو
تفسیر شگرف « هل اتی» را بشنو
با تلخی این دُرد، رطب می چسبد
با حال خوشم توبه عجب می چسبد
#
گویم به تو حرف عشق بی پرده علی
این شور، مرا به رقص آورده علی
با غصه و غم عجب وداعی دارم!
سرمست توام! چه خوش سماعی دارم!
هوُ هوُ نکنم ؛ جنون مرا می گیرد
این دل به هوای کربلا می گیرد
دیوانه ترم نکن، کجا می کِشیم!؟
سمت حرم دوست چرا می کِشیم؟
تا طور کشانده ای ، عصا می خواهم
یک تذکره ی ِ کرببلا می خواهم
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود...
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند
موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشمش پر از اشک
بلافاصله سراغ اس ام اسی که پسره داده بود رفت
پسره نوشته بود... تصادف کردم
با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون
لطفا بیا پائین «میخوام برای آخرین بار ببینمت...
خیلی خیلی دوستت دارم»
:((
سال ها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا
یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا
همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را
تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه
تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه
مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش
یاد داری که تو را شب به سحر میکردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال
وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال
عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال
عجب منحرفی نخند !!
این تسبیح من کوش؟!!
نخند برو لایک کن :))
اگر سرعت اینترنت شما یاری می کند حتما این فلش را تا آخرین فریم بیبینید بسیار آموزنده است
لایک و کامنت فراموش نشه :))
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلی ت می جنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
یکی می گه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی می گه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
دماغ نگو جواهر
سوژه ی شعر شاعر
طویل فی المظاهر
پدیده ی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی می شه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت می گه عمل کن
قصیده رو غزل کن
می شی له و لورده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
چه قد دماغ دماغ شد
قافیه مون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده
***************************************
دوستان لایک و نظر فراموش نشه :))
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
خر به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود
مهر در راه است ... به قول معلم عزیزم خانم علی پناهی هرکه زود شروع کند نیازی به دویدن ندارد :))
خخ از کیک خوردن نیافتادی که؟!!
والا دوستای مردم واس کیک تولد خوشگلارو میخرن حالا اگه دوستای من باشن این چندشارو
قابل توجه بعضیا خخ :))
نه نمی دانی...!
هیچکس نمی داند...!
پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد...!
نمی دانی...!
کسی نمی داند.....!
این آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام...!
چقدر خسته ام میکند...!
:)
:(
اقاهه میره سربازی
دور کلاش قرمزی
اچینو واچین با صدای چی؟
باصدای مرغ :
یه مرغ دارم روزی 2 تا تخم میکنه
چرا 2 تا؟
چون دسمال من زیر درخت البالو گم شده o _ o
خیلی هم ربط داشت دوس نداری نخون خخ
:)
درظمن جدا از اشعر بالایی یه کشف جدید کردم این که میگن خودشو زده کوچه علی چب یعنی این دیگه!!
این جوری نگام نکن جواب سوالمو پایین کامنت بزار :))
از نظر من این جمله ها عالین با کدوم عکس موافقی خخ؟؟
خب به جز بالایی کدوم دوس داری بدو زود کامنت بزار
بیکار هم خودتی..
این جوری هم نگاه نکن
نگاه نکن !!
عجب ادمی هستی کامنت بزاررر منو نیگاه میکنه :/
لایک یاد نره ها :)
خخ..
مادر، ای پــرواز نــــرم قـــاصدک
مادر، ای معنای عشق شاپرک
ای تـمام نـاله هـــایت بی صدا
مـــادر ای زیباترین شــعر خــدا
مادر! تو کتاب همیشه گشوده ایثاری
تو در مزرعه زندگی مان بذر سپیده و مهر می کاری.
تو چون آسمان زلالی و چون باران بخشنده.
مادر قامت تو قیامت عشق است
ای سرافرازترین سرو ِ سایه گستر زندگی ام.
در وصف تو، کلمات عقیمند و واژگان محدود.
سلامتی خودم..
چون...
حالا یه دلیل دیگه هم هس ...
و... (نخند)
و...
لپ مطلب...
زﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ...
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ
ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ!!!
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ
ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ...
زﻥ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ!
ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ
ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،
ﺷﯿﺮﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ،
ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ،
ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!! ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒ
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ..
میمون صفتان " ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ "
ﻭ
ﺷﯿﺮ ﺻﻔﺘﺎﻥ " ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ "
سلام دوستان گل چند روزی شاید کم فعالیت باشم
اخ فردا مامانم قراره بره عمل خیلی هم استرس دارم واس مامانم دعا کنین لطفا
دوستون دارم
شاد باشید :)
خلیج مرا گر بخوانی عرب..
اگر حد خود را ندانی عرب..
اگر قصد توهین به ایران کنی..
خیال اهانت به شیران کنی ..
به خون شهیدان ایران قسم..
به هر ذره از خاک ایران قسم..
به چشم تر مادران دلیر..
پدرهای با غیرت،همچو شیر..
به کوه دماوند و الوندمان..
به تاریخ و فرهنگ پر افتخارمان..
به ایران همواره در اقتدار.
.
به اینها که گفتم قسم میخورم..
به کورش،به رستم قسم میخورم..
قسم میخورم من به اسفندیار..
به زرتشت و مانی و برمازیار..
به این پسرهای با غیرت و افتخار..
به پاکی هر دختر از این دیار..
اگر قصد توهین به ایران کنی..
خیال اهانت به شیران کنی..
زمین و زمان را به هم میزنیم..
نظام جهان را به هم میزنیم..
تمام وجود تو را میدریم..
نشان تو را از جهان میبریم..
پشیمان از این کرده ات میکنیم..
به ایرانیان برده ات میکنیم..
به پیشینه خود نگاهی بکن..
نگاهی به تاریخ،گاهی بکن..
به صحرا ملخ خوردنت را ببین..
چو حیوان علف خوردنت را ببین..
به جز کشتن و غارت و مستی ات..
نداری به تاریخ و در هستی ات..
عرب هر چه باشد دشمن من است
بد اندیش چون اهریمن است
خلیج مرا میکند آرزو
تفو بر تو گردون تفوـ
ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰﯼ ﻧﺸﺴﺖ.
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﻓﺖ.
ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻼﺕ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﮔﻔﺖ پنجاه ﺳﻨﺖ...
ﭘﺴﺮ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻮﻝ
ﺧرﺩﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﻤﺮﺩ.
ﺑﻌﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺰﻫﺎ ﭘﺮﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻥ میز بودند با ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻨﺪ ﮔﻔﺖ سی و پنج ﺳﻨﺖ.
ﭘﺴﺮ: ﻟﻄﻔﺎ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ.
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ.
ﭘﺴﺮ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻗﺪﺍﺭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﯿﺰ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ، ﮔﺮﯾﻪﺍﺵ ﮔﺮﻓﺖ.
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﻇﺮﻑ ﺧﺎﻟﯽ، پانزده ﺳﻨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ...
.
.
شاید بعضی جملات یا بعضی داستان ها تکراری باشه ولی بعضیاشون ارزش بارها تکرار و خوندنو داره.
( تازگیا چرا نظر نمیدید واسه دیوار مطلب نمیزارم که خخ)