شهر رویا

رویا ها به حقیقت می پیوندند

خروس :)

Image result for ‫خروس دانا و روباه‬‎

 هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.

روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.

خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.

شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.

خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی
؟

روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!

Image result for ‫خروس دانا و روباه‬‎
۱۱ ۰
( ک) شباهنگ
۲۶ آذر ۲۱:۳۴
جالب بود ..
در هر زمانی این داستان روباه و خروس
بطور جدیدی ارائه میشود ..

پاسخ :

اوهوم :)
آقای سین
۲۷ آذر ۰۰:۳۳
عالی بود :)))

پاسخ :

ممنون:)
مجتبی مطوری
۲۷ آذر ۱۳:۴۹
چ جالب😂

پاسخ :

:)
ببر بنگال
۲۷ آذر ۱۴:۱۶
:)

پاسخ :

:)
میثم ر...ی
۲۷ آذر ۱۹:۳۹
ممنون از مطالب خوبتون
موفق باشید

پاسخ :

خواهش میکنم ممنونم :)
** م**
۲۹ آذر ۱۳:۵۷
واقعا خوشمان آمد..
ایول

پاسخ :

ممنونم:) نگاهتون زیبا :)
zahra zamany
۰۱ دی ۱۸:۵۹
:D

پاسخ :

:)
ما جــــــــღــــــدہツ
۰۶ فروردين ۱۳:۴۷
جالب بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ز مردم دل بکن یاد خدا کن

خدا را وقت تنهایی صدا کن

در آن حالت که اشکت می چکد گرم

غنیمت دان و ما را هم دعا کن ...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان