همدمی ما بین آدمها اگر مییافتم
آه من در سینهام یک عمر زندانی نبود
دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود
خار چشم این و آن گردیدن از گردنکشیست
دسترنج کاجها غیر از پشیمانی نبود
چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود
منکه در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانهات اینقدر طولانی نبود
برایان تریسی : شما فقط به یک طریق می توانید وقت وزندگی خود را تحت کنترل در آورید و آن هم تغییر دادن روش فکر کردن ، کار کردن و نحوه روبرو شدن با سیل بی پایان کارهای است که هر روز بر سرتان می ریزد . میزان تحت کنترل در آوردن کارها و فعالیتهایتان بستگی دارد به اینکه تا چه حد بتوانید انجام بعضی از کارها را متوقف کنید و به جای آن وقت بیشتری را صرف فعالیت های کمتری کنید که واقعا می توانند در زندگی شما تحول ایجاد کنند
هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.دیوانه و دلبسته ای اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت
محنت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی، گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
(اقبال لاهوری)
بیایین اعتراف کنیم تقصیر ما بود که هوا الوده شد
تقصیر ما بود که سلاح شیمیایی وهسته ایی ساخته شد
کار ما بود که نسل حیوانات منقرض شد
کار ما بود که گل گیاه کم شد
تقصیر ما بود که دروغ گویی مد شد
تقصیر ما بود که دشمنی زیاد شد
تقصیر ما بود که گناه اسون شد
تقصیر ما بود که حیا نابود شد
اره همش تقصیر ما بود همه کار ما بود ...
کاش به انچه عمل میکنیم بی اندیشیم :(
سلاممممممم بچه ها لطفا حمایت کنین
منو دوستام یه وبلاگ واسه مدرسمون زدیم
که البته نویسندشم خودممممم لطفا دنبال کنیننننننن :)
http://anjomanelmishahed.blog.ir/
دختر:موجودی است که:
وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!
وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!
وقتی غمگین است آه میکشد
وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد
وقتی بدش می آید میگوید ایشششش .
وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.
همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند .
از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!
واقعا موجودی ناشناختست...
سلامممممممممممم
جیغغغغغغغغغ من اومدمممممممممم
بچه ها جاتون خالییی خیلی خوش گذشت یه عالمه عکس سلفی با دوستام گرفتیم و یه عالمه چیز یاد گرفتیم
کلی اطلاعات درمورد شهدا و زمانا جنگ انگار دفعه اولم بود از جنگ حرف میزدن خیلی قشنگ بود همه چی نوحه خونی و گزاشتن کلیپ نماز جماعت و زیارت قبور شهدای گم نام اهل کاروان خیلی باحال بودن
فقط کمی غذاشون بد مزه بود خخخ دلم واس دست پخت مامانم تنگیده بود هیچی دیگه پیشنهاد میکنم حتماااا برین :)
وییییی دارم میرم راهیان نور الکی شادما تاحالا این جور جاها نرفتم قرار با دوستام بریم :)
نمیدونم چرا از بچگی دوست داشتم برم اون جا ها رو ببینم
حالا دارم میرم :) حالا میام بعدا میگم تو راه چی شد چی نشد :)))
به گزارش دریچه فناوری اطلاعات باشگاه خبرنگاران ؛ اگر با نگاه کردن به این عکس باعث می شود که پوستتان خارش بگیرد، و یا بدنتان مور مور شود و موهایتان درد بگیرد، بهتر است به یک روانپزشک مراجعه کنید چرا که ممکن است شما ازبیماری ترایپوفوبیا رنج ببرید! پس اول به این عکس نگاه کنید.
ترایپوفوبیا، ترس از سوراخ های کوچک و غیرمتقارنی است که ممکن است به طور طبیعی یا مصنوعی به وجود آمده باشند. ترایپفوبیا از ترکیب کلمه ی یونانی تراپیو به معنی سوراخ کردن و کلمه ی فوبیا به معنی ترس شدید و بیمار گونه ساخته شده است. کسانی که از بیماری ترایپوفوبیا رنج می برند ، می گویند هنگام دیدن سوراخ های کوچک دچار اضطراب می شوند، تهوع و بی خوابی می گیرند و بدنشان به خارش می افتد.
هزاران نفر از سراسر دنیا ادعا می کنند که به این بیماری مبتلا هستند ولی تاکنون ترایپوفوبیا به طور رسمی به عنوان یک فوبیا شناخته نشده است. فوبیا، ترس شدید و بیمارگونه ای است که در زندگی فرد ایجاد اختلال می کند ، بر خلاف ترس معمولی که زودگذر است و هنگام مواجهه با خطر اتفاق می افتد، فوبیا بیشتر ترس از قرار گرفتن در یک موقعیت است.
بسیاری از مردم حتی نام این بیماری را هم نشنیده اند. خیلی از روانشناسان فکر می کنند که ترایپوفوبیا ساختگی است و وقتی کسی درباره ی این موضوع مطلبی می خواند و عکسی می بیند، به طور ناخودآگاه این ترس در ذهن او القا می شود. همانطور که شما هنگام دیدن فیلم کمدی با چند نفر دیگر نسبت به زمانی که تنهایی فیلم می بینید بیشتر می خندید، وقتی هم می بینید این همه آدم دچار این بیماری هستند و درباره ی تجربیاتشان چندین صفحه مطلب نوشته اند، به طور ناخودآگاه شما هم دچار ترایپوفوبیا می شوید. بیشتر کسانی که ادعا می کنند به این بیماری مبتلا هستند، می گویند قبل از این که وارد سایت های مربوطه بشوند و نظرات دیگران را بخوانند اصلا خبر نداشتند که این بیماری را داشته اند!
اینترنت هم نقش بسیار زیادی در شیوع ترایپوفوبیا دارد. تعداد مبتلایان به ترایپوفوبیا بعد از ساخته شدن صفحه ی فیسبوک ، چندین برابر شده است. ماسای اندروز، کسی که صفحه ی فیسبوک و بسیاری از سایت های ترایپوفوبیا را ساخته است، می گوید نه تنها این بیماری واقعی است بلکه به اندازه ی ترس از ارتفاع و ترس از عنکبوت جدی هم هست!
انگار مسئولان ویکی پدیا هم با نظر روانشناسان موافقند و نمی گذارند صفحه ای به نام تراپیوفوبیا در ویکی پدیا وجود داشته باشد. تاکنون هر صفحه ای که درباره ی این مسئله ساخته شده است، به دلایل مختلفی از ویکی پدیا حذف شده است. به گفته ی مسئولین ویکی پدیا ترایپوفوبیا یک بیماری ساختگی است و نیازی نیست ویکی پدیا به شیوع آن کمکی بکند. در جای دیگری هم گفته اند که ویکی پدیا جای چیزهایی که یک روزه ساخته شده اند نیست! مطمئنا صفحه ی کنونی هم چند وقت دیگر ، حذف خواهد شد.
البته هزاران هزار نفر، زیاد با نظرات روانشناسان موافق نیستند. آن ها می گویند که ترایپوفوبیا واقعی است ولی جامعه ی علمی به دلایلی نمی خواهد وجود آن را تایید کند. خیلی از آن ها فکر می کنند که ترایپوفوبیا ریشه ی هایلوفوبیا یعنی ترس از اشیای چوبی و درختان است! ترایپوفوبیک ها، خواستار انجام آزمایشات بیشتر در این زمینه و وارد شدن نام ترایپوفوبیا به دیکشنری های معتبر هستند ولی تاکنون کسی درخواست آن ها را جدی نگرفته است و به احتمال زیاد در آینده هم کسی درخواستشان را جدی نخواهد گرفت.
تعداد تراپیوفوبیک ها هر روز در حال افزایش است. شما چطور؟ آیا شما هم ترایپوفوبیک هستید؟
گزارش از : مریم عبدالهی
باد پدر بزرگ و برگ را با هم برد
تا هیزم این پائیز بیشتر روی دوشمان سنگینی کند
پدر بزرگ نمرد
پدر بزرگ رفت تا یک درس دیگر از زندگی به ما بیاموزد
او شعر گفت, قصه گفت, خاطره شد و یاد داد
باد ما را هم خواهد برد
پدر بزرگم رفت برای همیشه رفت.
هر آمدنی #رفتنی دارد.
ولی چه طاقت-فرساست #نبودنش.
دیگر #لرزش-دستانش برای همیشه آرام شده.
دیگر #قلب-کوچکش که به وسعت 3دریا بود نمی تپد
#چشمان همیشه بازش آرام #بسته-شد
چند روز منتظر #دیدار-خدا بودی
و #فرزندانت بوسه هایشان را نثارت کردن
و این بوسه ها به #جبران همان بوسه هایی بود
که تو در #کودکی بر آنها زدی.
#سنگ ها را یک به یک روی قبرت گذاشتن.
و من #بی-هیچ-چاره-ای تنها نظاره گر بودم.
آخرین سنگ که میخواستن روی قبرت بگذارند
برای همیشه با تو #وداع کردم.
ولی حالا #تمام-شد ......... و ما را #بدرود گفتی.
جایت روی #صندلی-خالی-ات خیلی خالیست
دلم برای #لرزش-دستانت تنگ شده است.
#الوداع-پدربزرگ-مهربانم
#الوداع-ای-لبخند-همیشه-روی-لب-هایت
#الوداع-برای-همیشه.
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میزو دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست
شاعر شکست خورده ی طوفان "واژه" هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید بر روی خاک وخون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا، بی ریا کشید حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن... پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن... شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس
خری با صاحب خود گفت در راه
که ای بی رحم بی انصاف بد خواه
مرا تا چند زیر بار داری؟
مرا تا چند با جان کار داری
خدا مرگت دهد تا شاد گردم
ز بند محنتت آزاد گردم
جوابش داد: کای حیوان دربند!
چرا از مرگ من هستی تو خرسند؟
علاجی کن که دیگر خر نباشی
کشیدن بار را در خور نباشی
و گر نه تا تو خر هستی , بناچار
چه من چه دیگری از تو کشد کار:)
نمیدانم چه شد که کار انسان ها به اینجا کشید ولی کاش یکی پیدا می شد تا اصلاحش کند
بیایید هوس را به نام عشق معرفی نکنینم
برادرمن خواهرمن عشق مقدس وپاک است خرابش نکنیم !! :((
این میکده را چرا به هم می ریزی؟!
از گردش ساغرت شکایت دارم
آسوده بریز! بنده عادت دارم
با خستگی آمدم؛ فرح می خواهم
سجاده و تسبیح و قدح می خواهم
ما قوم عجم به باده عادت داریم
بر پیرمغان «علی» ارادت داریم
بر طایفه مان نگاه حق معطوف است
میخانه ی شهر طوس ما معروف است
من اهل ری ام ؛ مست ولی اللهم
یک خمره می ِ سفارشی می خواهم
در روز ازل که دل به آدم دادند
فریاد زدم؛ پیاله دستم دادند
فریاد زدم : علی - پناهم دادند
اینگونه به این میکده راهم دادند
با دیدن این شوق عنایاتی کرد
لبخند علی مرا خراباتی کرد
من مست ِ مِی ابوترابم یک عمر
سرزنده به نشئه ی ِ شرابم یک عمر
یک ثانیه بی شراب نتوانم زیست
در مذهب ما حلال تر از مِی نیست
جامی بده لب به لب، خرابم ساقی
از مشتریان خوش حسابم ساقی
ساقی بده باده ای که گیرا باشد
از خُم کهنسال تولا باشد
ساقی بده باده ای که روشن باشد
خوشرنگ و زلال و مردافکن باشد
زُهاد پر از افاده را دلخور کن
با نام خدا پیاله ها را پر کن
بد مستی ِ من قصه ی پر دنباله است
زیرِ سرِِ باده ای صد و ده ساله است
این بزم مرا اهل سخن می سازد
تنها مِی کوثری به من می سازد
من معتقدم باده سرشتی دارد
انگور نجف طعم بهشتی دارد
می داخل خُم سینجلی می گوید
قُل می زند،علی علی می گوید
هُوهُوی ِ تمام خمره ها را بشنو
تفسیر شگرف « هل اتی» را بشنو
با تلخی این دُرد، رطب می چسبد
با حال خوشم توبه عجب می چسبد
#
گویم به تو حرف عشق بی پرده علی
این شور، مرا به رقص آورده علی
با غصه و غم عجب وداعی دارم!
سرمست توام! چه خوش سماعی دارم!
هوُ هوُ نکنم ؛ جنون مرا می گیرد
این دل به هوای کربلا می گیرد
دیوانه ترم نکن، کجا می کِشیم!؟
سمت حرم دوست چرا می کِشیم؟
تا طور کشانده ای ، عصا می خواهم
یک تذکره ی ِ کرببلا می خواهم
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود...
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند
موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشمش پر از اشک
بلافاصله سراغ اس ام اسی که پسره داده بود رفت
پسره نوشته بود... تصادف کردم
با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون
لطفا بیا پائین «میخوام برای آخرین بار ببینمت...
خیلی خیلی دوستت دارم»
:((